چرا ما با ناسیونالیسم کورد مخالفیم؟
حسن معارفى پور
در این مطلب تلاش خواهم نمود موضع گیری های احزاب و فعالین ناسیونالیست کورد را به چالش بکشیم و محدودیت های افق و دید ناسیونالیست قومی را افشا کنیم. براى من بعنوان کمونيست کارگرى هر نوع ناسيوناليسمى خرافه است و جنبش ناسيوناليستى را جنبشى ارتجاعى در خدمت بقاى سرمايه دارى و کوبيدن کارگر و آزادى و سوسياليسم ميشناسم.
تا آنجا که به ناسیونالیسم قومی بر میگردد، دلایل این جریانات و شخصیت های قومپرست برای ناسیونالیست بودنشان این است که ما نماینده ی ناسیونالسیم "ملت فرو دست" (ژیر ده ست) هستیم و ناسیونالیسم عظمت طلب نماینده ی ناسیونالسیم ملت "فرا دست" است. با این استدلال میخواهند ثابت کنند که تفکرات آنها از نوع "خوش خیم" و ناسیونالیسم عظمت طلب و پان ایرانیست از نوع "بدخیم" است، چون در ناسیونالیسم طلب مکانی برای ناسیونالیسم قومی در نظر گرفته نشده است. تا آنجا که به موضعگیری ما کمونیست ها بر میگردد این نوع استدلالات ضد علمی، غیر طبقاتی، ارتجاعی و بی ربط به منافع توده های تحت ستم است. نه تنها آنها را قانع کننده نمی دانیم بلکه کوچکترین ارزشی برای این تزهای ارتجاعی قائل نیستیم. ارزش قائل نبودن ما برای این نظریات بی ربط به جامعه٬ به انسانیت٬ به شعور انسان مدرن باعث عصبانیت بیمورد طیف ناسیونالسیت های قومپرست میشود و همین مسئله باعث دامن زدن به تبلیغات ضد سیاسی از جانب این جریانات علیه کمونیستها میشود که گویا کمونیستها "ضد کرد" هستند و با "کرد"ها و نه الزاما ناسیونالیسم کرد دشمنی داریم! در ایدئولوژی ارتجاعى ناسیونالیسم٬ از هر نوع آن که باشد٬ بالاخره عرق قومى و ملى حرف اول را ميزند و در آن جایی برای "قوم و ملت" دیگر نیست. خود ناسيوناليسم بودن شروع دشمنى با همسايه است.
ما کمونیست ها بارها اعلام کرده ایم که احزاب و جریانات و فرق ناسیونالیست قومپرست کوچکترین ربطی به منافع طبقات زحمتکش جامعه، آزادی، برابری و انقلابی گری نداشته و همیشه همکاری با حکومت های مرتجع اسلامی و آدمکش را بر منافع کارگران و توده مردم زحمتکش ترجیح داده اند. نمونه های زيادى وجود دارد که عملکرد جريانات ناسيوناليستى در قبال توده های مردمى که از روی نا آگاهی یا نبود آلترناتیو پشت این جریانات بسیج شده اند نشان ميدهد که جايگاه "هويت ملى" و حق مردم تا چه اندازه براى اينها پوچ و ابزارى است.
لازم است اشاره کنم که بسیاری از این احزاب و شخصیت های سیاسی و جریانات زیر فشار قطب چپ و کمونیسم جامعه و زیر فشار مبارزات برابری طلبانه کمونیست ها، زنان و مردم انقلابی در کردستان٬ همواره تلاش نموده اند هرچند جسته گریخته اما یک پز چپ بودن به خود بگیرند. اين البته محصول دورانى بود که سوسياليسم اعتبار بين المللى داشت و هر ناسيوناليست و مرتجعى خود را "سوسياليست" ميناميد. بعد از پايان جنگ سرد همه اين طيف طرفدار پنتاگون شدند. حزب دمکرات کردستان ایران نمونه روشن این امر است. زمانی که جمهوری جهل و جنایت اسلامى به قدرت رسید قند در دهان رهبران احزاب ناسیونالیست آب شد و از زاویه منفعت بورژوازی کرد در تلاش بودند تا بتوانند از طریق لبیک گفتن به خمینی و سازش از بالا به نان و نوائى برسند. اين استراتژى ناسيوناليستى همواره و بصورت دوره اى متکى بود به آویزان شدن به جنبش توده اى در پایین. جنگ و مذاکره حزب دمکرات با رژيم کارت ديگرى داشت و آن وعده تصفیه کمونیست ها از صحنه سياسى بود.
جمهوری اسلامی که ماهیت این احزاب بخصوص حزب دمکرات و فرقه مکتب قرآن مفتى زاده – همان القاعده اى هاى امروز- به عنوان یک جریان مرتجع ناسیونالیست و اسلامی ميشناخت٬ تلاش داشت آنها را به جان کمونیست ها بیاندازد و با این استدلال اگر کار کمونیستها را یکسره کنید، میشود با شما که مسلمانید بر سر یک سری مسائل به توافق برسیم! رژیم جنایتکار اسلامی با این عمل تلاش داشت که بزرگترین سازمان انقلابی و کمونیست آن دوران را توسط احزاب و دستجات قومی و مذهبی نابود کند تا از این طریق بتواند فضای کردستان را نا امن نگه دارد و بتواند کنترل شهرها را که در دست نیروهای مردمی بود را دوباره به دست بگیرد. در نتیجه ی این سیاست بود که حزب دمکرات شروع به ماجراجویی و قلدری و قمه کشی علیه کومه له و کمونیست ها کرد و آخر سر چند سال بعد جنگ چند ساله کومه له و دمکرات شروع شد و حزب دمکرات پوزه اش به خاک مالیده شد که هنوز کمر از اين شکست راست نکرده است. بعد از آن جمهوری اسلامی به دلیل متوهم بودن حزب دمکرات به رژیم راحت توانست از آنان تلفات بگیرد و رهبران اين حزب را در روز روشن به قتل رساند. هدف از اين اشاره کوتاه اينبود که چرا ناسیونالیسم و بخصوص ناسیونالیسم کرد تلاش دارد با هر توطئه و ریاکاری و مزدوری به نان و نوایی زیر حاکمیت رژیم جنايتکار اسلامی برسد و به همين دليل همواره در مقابل سرنگونی انقلابی و اراده انقلابى عليه حکومت اسلامى قرار ميگيرد.
در جواب به این سوال باید بگویم که ناسیونالیسم به مثابه یک افق بورژوایی و ارتجاعی و ضد آزادیخواهی هیچگاه نمیتواند منافعی جدا از منافع سرمایه داران و صاحبان قدرت در جامعه داشته باشد و هر گونه سرنگونی انقلابی صاحبان قدرت در جامعه را به معنی دور افتادن خودش از قدرت برای همیشه میداند. تفاوت و اختلاف احزاب ناسیونالیست کورد با جمهوری اسلامی و رژیم های جنایتکار منطقه نه بر سر افق سیاسی و شیوه اداره جامعه بلکه برسر سهم نبردن این احزاب و جریانات از قدرت سیاسی بوده و هست. بنابر این آنها تلاش دارند در سایه این حکومت ها به نان و نوایی برسند. با سرنگونی این حکومت های مدافع وضع موجود و هر روند انقلابى و سوسیالیستی٬ دکان ناسيوناليسم و جرياناتش نيز تخته ميشود. به همين دليل است که وقتى دولتهاى منطقه محل شان نميگذارند به آمريکا متوسل ميشوند و پرچم "حقوق بشر" و قوانین بین المللی را بلند ميکنند. پرچمى که اسم شب حمله نظامى و در خدمت گرفتن اينها بعنوان طالبانى ها و بارزانى ها در خدمت ارتجاع بين المللى و منطقه اى است.
همانطور که اشاره شد اين جريانات بنا به وضعيت بين المللى سابق و بنا به شرایطی که در جامعه کردستان وجود دارد٬ هراز چند گاهی یک نوع ابراز محبت نسبت به سوسیالیسم و نه الزاما کمونیسم می کنند و میگویند "ما هم خواهان استقرار سوسیالیسم هستیم٬ اما الان خیلی زوده٬ باید صبر کنید تا ما خوب قدرت را بگیرم و کردها را از قید فارس ها آزاد کنیم٬ بعد زمان سوسیالیسم هم میرسه"! حزب دمکرات کردستان به مثابه یک حزب ناسيوناليست سکولار و اسلام زده٬ که همیشه جنبه اسلامیش از سکولاریسمش بیشتر بوده٬ سی و چند سال پیش چنین حرفی را مطرح کرد. آقاى قاسملو تحت شرايط همان دوران در یکی از نوشته هايش (کورته باسیک له سه ر سوسیالیسم)، سخنی کوتاه در مورد سوسیالیسم چنین نظری را زیر فشار چپ و کمونیسم جامعه مطرح نمود. در آن دوران حزب دمکرات اعلام می کرد که تا پنجاه سال دیگر سوسیالیسم امکان تحقق ندارد و در طول این پنجاه سال باید ما بر مسند قدرت در کردستان باشیم و کمونیست ها را دنبال نخود سیاه بفرستیم.
راستش این نظریات ارتجاعی و خنده دار تاریخی به اندازه مبارزه طبقاتى دارد و مدافعین طبقه حاکم همیشه تلاش نموده اند با دور زدن طبقات تحت ستم و سرکوب و تحميق آنان از قدرت طبقه بورژوا حراست کنند. در دوران سرمایه داری هم سوسیالیست های تخیلی و بعدها امثال فردیناند لاسال و کائوتسکی و منشویک ها و اس ار ها و انواع و اقسام نیروهای ضد انقلاب در اقصی نقاط جهان چنین خزعبلاتی را تحویل جامعه و مردم داده اند و همیشه کمونیست های واقعی بدون کوچکترین ملاحظه این تبلیغات ریاکارانه را افشا کرده و مدافعین آن را رسوا کرده اند. در چپ ایران هم مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری منصورحکمت در این زمینه به اندازه کافی جنگيده و ادبیات غنی ای در این زمینه دارد.
مسئله صرفا ديدگاه سياسى نيست بلکه معنى آن براى طبقه کارگر در دوره هاى سرنوشت ساز است. کائوتسکی در دوران جنگ جهانی اول با اتخاذ چنین نظری انترناسیونال دوم و حزب سوسیال دمکرات آلمان را به بیراهه برد و روى دوش ناسيوناليسم و فاشيسم آخر سر رهبران حزب کمونیست آلمان را قتل عام کردند. منشویک ها و دیگر گروه های چپ بورژوایی مانند پلخانفیست ها و انواع و اقسام نیروهای رنگارنگ در روسيه نماینده چنین نظریاتی بودند اما از جانب چپ جامعه بخصوص بلشویکها و بخش انقلابى طبقه کارگر روسيه رسوا شدند. آنها در نهایت ماندن در کنار کرنسکی و دفاع از بورژوازی را به همراهی با انقلاب و سوسیالیسم ترجیح دادند و در صف ارتجاع قرار گرفتند. اين سوسيال دمکراسى است که ميتوان مثال زياد از عملکردش آورد. اما ناسيوناليسم قومى که اداى اين سوسيال دمکراسى را در مى آورد بيشتر به جوخه هاى فاشيستها شبيه است تا خود سوسيال دمکراسى. عملکرد اين نيروها را در ايران و عراق و يوگسلاوى و هرجا ببينيد و قضاوت کنيد.
اما چرا فرقه ها و احزاب ناسيوناليستى٬ که خود را "مبارز راه رفع ستم ملی و قومی" معرفی میکنند٬ به راحتی به مزدور "بیگانگان" تبدیل میشوند؟ واقعيت اينست که بورژوازى کرد براى سهمش از استثمار کارگر در بازار داخلى يقه پاره ميکند. اگر جمهورى اسلامى اين سهم را بدهد نوکر رژيم است اگر آمريکا بدهد نوکر آمريکا. فرقى نميکند. اگر بشود مذاکره کرد اسلحه زمين ميگذارد اگر نشود پشت دولت و نيروئى ميرود که قولى و سهمى برايش در نظر بگيرد. برادران این ناسیونالیست ها در کردستان عراق که قرار بود ملت کورد را "رها" سازند عملا مردم را اسیر کردند و خودشان به مزدور امریکا و غرب تبدیل شدند و زمانی که متوجه شدند امریکا دیگر پایگاهی در میان مردم ندارد به طرف جمهوری اسلامی چرخش نشان دادند. امروز ناسیونالیسم کورد با احزاب نماینده آن دیگر نماینده "ملت پروری" و کوردایه تی يعنى آنچه که خودشان ادعایش را دارند نیست، امروز کردایه تی یک کاسبی مانند قمار بازی یا ساختمان سازی و یا پول شویی و دزدی است. امروز حتى ناسيوناليستها از جلال طالبانی و مسعود بارزانی و مصطفی هجری قبول نمی کند که برای "کوردایه تی" میجنگند. اگر در یک دوره این نیروها لباس کوردی و جامانه (شال گردنی که کوردها دور سرشان می پیچند) و گوچان (عصایی که تنها در کردستان ساخته می شود و یک قوسی دارد که دست را روی آن قوسی می گیرند و معمولا چوپان ها از ن استفاده می کنند) را تبدیل به آرمان ناسیونالیسم کورد کرده بودند٬ امروز کردستان ايران مثل سراسر ايران به بزرگترین بازار کالاهاى کشورهاى سرمايه دارى تبدیل شده است. نه تنها لباس های محلی به فروش نمی رسد بلکه منسوخ شده است و سران این احزاب هم برای اینکه از قافله جا نمانند هراز چند گاهی ناچار می شوند حداقل در فرم با مردم همراه شوند. مسئله دیگری که ناسیونالیسم و ملی گرایی را به حاشیه رانده است جهانی شدن سرمایه و ادغام بورژوازى کرد در طبقه سرمايه دار ايران است. دیگر برای سرمایه داران مهم نیست کسی که کار می کند لباس کردی میپوشد یا کوردی صحبت میکند، مسئله ی سرمایه دار کسب سود بیشتر است و همین باعث میشود که آرمان ناسیونالیسم و قوم گرایی خود به یک مانع جدی بر سر راه سوداگری و توسعه طلبی سرمایه شود و در این جدال ناسیونالیسم به مثابه یک آرمان دیرینه در مقابل توسعه ی سرمایه به زانو در می آید.
ناسیونالیسم کورد در اپوزیسیون ایران با تمام شخصیت هایش علیرغم اختلافات خانوادگى که ممکن است بین احزاب آن وجود داشته باشد٬ جملگی بر سر یک سری مسائل با هم توافق دارند. آنها هر گونه دگرگونی انقلابی را محکوم کرده و "خشونت" می نامند. جملگی در شرایطی که جناحی از رژیم یک گوشه چشمی به آنها نشان دهد چهار نعل دنبالش می دوند. زمانی که غرب و ناتو تلاش داشته باشد گزینه تحریم اقتصادی و حمله ی نظامی را در دستور قرار دهد این نیروها کاسه داغ تر از آش میشوند و هزار و یک تئوری می تراشند تا بتوانند مردم را قانع کنند که از این سیاست های ارتجاعی دفاع کند. زمانی که چپ تقویت میشود گوشه چشمی به سوسیالیسم نشان میدهند. زمانی که چپ ضعیف می شود جملگی آخوند میشوند و تشکل اسلامی می سازند. قهرمان سازی از رهبران مرتجع و کاسه لیس شان و افتخار به تاریخ دور و دراز و اغراق در نشان دادن حقایق و نقش کاریزما دادن به رهبرانی که اگر به قدرت می رسیدند تفاوت زیادی با خمینی نداشتند کار همیشگی این نیروهاست.
باید اشاره کنم که ناسیونالیسم قومی اگر چه در سطح نظر با ناسیونالیسم عظمت طلب مخالف است، اما در سطح عمل به خاطر منافع مشترکی که با انواع و اقسام شاخه های رنگارنگ بورژوا ناسیونالیستی از جنايتکارانى مانند موسوی و کروبی و خاتمی و رفسنجانی و بنى صدر گرفته تا دلقلک هایی مانند رضا پهلوی و نوری زاده و امثالهم دارد٬ بر سر منفعت طبقاتی مشترک و دفاع همه این طیف های رنگارنگ از محافظه کاری و حفظ نظم موجود٬ عملا حاضر است با تمام این طیف های ناهمگون هم کاسه شود و در مقابل، جواب کمونیست ها را با اسلحه و تهدید بدهد. نمونه ی روشن آن فیلم "الماسی برای فریب" است که ماهیت اپوزیسیون پرو رژیم و مزدور و شاخه های مختلف ناسیونالسیم کورد را نشان داد.
زمانی که احزاب و جریانات ناسیونالیست اینگونه با طيفهاى مختلف بورژوازى رابطه حسنه دارند٬ چرا از یک طرف به ضدیت با "غیر کورد" ها در بین نیروهایشان و قومپرستی کور دامن می زنند و از طرف دیگر در انترناسیونال ضد مارکسیستی عضو می شوند؟ برخى از آنان که از سابقه کمونيستى خود پشيمان اند٬ در تلویزیون ها و رادیوهای دست راستی مهندسی افکار ظاهر شده و یک دوجین فحش و ناسزا روانه کمونیسم و انقلابی گری کرده و هر گونه انقلابی گری را "خشونت" نام می نهند تا اقدامات ضد بشری امپریالیسم آمریکا و ناتو و کشتار بیش از دو میلیون نفر در جنگ عراق و افغانستان و دهها هزار نفر در جنگ لیبی و تلاش برای حمله به ایران را زیر نام "مداخله بشر دوستانه" کادو کنند و به مردم بفروشند.
بخشى از این جریانات سالهاست که با قرآن برنامه های تلویزیونی و رادیوئی شان را شروع می کنند تا به جمهوری اسلامی نشان دهند که به اسلام پایبند هستند٬ شاخه اسلامی درست می کنند تا دل این یا آن جناح جمهوری اسلامی را به دست آورند. اگر تمام این مواضع این احزاب از گذشته تاکنون را در کنار هم بگذاریم٬ در مجموع ما شاهد خفت و شکستهاى پى در پى عليرغم خدمت ثابت شان به ارتجاع سياسى و حکومتهاى سرمايه دارى هستيم. آنها معلق و زیگزاگ سياسى فراوان دارند اما در چارچوب بورژوازی! چه بورژوازی جهانی و چه "وطنى"! بايد از توهمات اين نيروها به خودشان فراتر رفت و جايگاه ارتجاعى و بن بست سياسى و بى ربطى شان به زندگى امروز مردم و جامعه کردستان را ديد. اگرچه نبايد دقيقا به همين دليل ظرفيتهاى فوق ارتجاعى شان از خطر آنها عليه هر روند انقلابى و سوسياليستى غافل بود. امروز ناسیونالیسم کورد بعد از تجربه "حکومت!" حریم کردستان به خوبی نشان داد که نیروهای مرتجعی که پرچم دفاع از کردایه تی را برداشته بودند بزرگترین مافیای اقتصادی را سازمان دادند و در نتیجه ی استثمار وحشیانه طبقه کارگر و درآمد سرسام آور ناشی از فروش نفت تبدیل به فراعنه کوردستان شدند. به سينه کارگران گرسنه "کرد" شليم ميکنند٬ و مردم عادی برای شام شب ناچارند که شبانه روز کار کنند. کارگران و مردم آزاديخواه در کردستان ايران پيشاپيش دست رد به سينه اين جريانات ارتجاعى زدند و کمونيسم کارگرى شکست نهائى شان را تضمين ميکند. *
22.01.2012